آگاه باشید دلها به یاد خدا آرامش مییابد(آرام میگیرد). رعد/28
تو همان مرواریدی هستی که بی اندازه با ارزشی...
آری تو همانی که بی اندازه عفیفی...
تو همان گلی هستی که همیشه با طراوت است..
تو همانی که ارزش خودت را میدانی ..
و زندگی دیگران نیز برایت ارزشمند است.
تو همانی که حجاب را برگزیدی!
بچه ها می گویند خوش میگذره بی خیال!
اما من بی خیال نمی شوم کیست که نداند
بعد از این همه نگاه تنها چیزی که می ماند خیال است!
به قصد پیوند آمده بود
اما جنس های خیابانی آنقدر متنوع بودند
که نیت پاکش را گرفتند و چشم هایش را به دنبال کشیدند.
کاش دست چشم هایش را محکمتر گرفته بود!
رگ هایش پاره پاره بود خونریزی شدیدی داشت.
دکتر اشاره کرد که چادرم را بردارم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم.
از کنارش که رد میشدم به سختی گوشه ی چادرم را گرفت و بریده بریده گفت:
من دارم می روم که تو چادرت را برنداری.
ما برای این چادر داریم می رویم...
چادرم در مشتش بود که شهید شد.
بانو!
دستانت بوی نجابت می گیرند،
وقتی
.
.
.
در انبوه نگاه نامحرمان،
مرتب میکنی “چادرت” را . . .
“سیاهِ ساده سنگینت را . . .”
بانـــــــــــــو !
..
پریشان استـــــــ گیسویتـــــــ ولی…
..
ولی پریشان تر از گیسوی تو ،
..
پسـری است که میخواهد نگاهــش را نگه دارد…
..
مگذار دلــش را پریشانی گیسوانتــــــ بلــــرزانـد …
..
..
شایــد دل او دار و نـدار بانـــوی دیگریستــــــــ ….
..
«حواست باشد
..
فقـط به
..
بعد ها و دل خودتــــــــ !!! »